به شیطون میگن چی کا می کنی؟ میگه سه روزتو هفته تو امریکا و اوروپا درس میدم» میگن پس اون چهار روز دیگه رو چیکار می کنی. میگه ایران کلاس دارم... خودم دارم ادامه تحصیل میدم...
[ 2 / 12برچسب:, ] [ 10:37 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

مرد های انگلیسی 1 زن دارن. 1 معشوقه. اما معشوقه شون رو بیشتر دوست دارن مرد های المانی 1 زن دارن . 1 معشوقه. امازنشون رو بیشتر دوست دارن و اما مرد های ایرانی ...................... 1 زن دارن . 3 تا معشوقه . 6 تا صیغه ای. 7 دوست دختر . اخر سر هم مادرشون رو بیشتر دوست دارن
ادامه مطلب
[ 2 / 12برچسب:, ] [ 10:16 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

ضد پسرا

بعضیازپسرا هستن فکر میکنن اگر وسط دعوا داد بزنن ترسنا میشن.................... یکی نیست بگه اخه عزیز من . تو با اون دماغ عملیت و اون ابرو های برداشته ..............جیگر منی
[ 2 / 12برچسب:, ] [ 10:9 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

زن و مرد

زن خوب تو دنیا مپل دایناسوره که نسلش منقرض شده ولی مرد خوب مثل سیمرغ که از اون اول هم افسانه بوه
ادامه مطلب
[ 2 / 12برچسب:, ] [ 9:54 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

مراحل عششششششششششششق

مراحل عشق های امروزی search. find. add. friends. pm. lik. cm. sms. tell. meeting . fosh . dava. . blok.
ادامه مطلب
[ 2 / 12برچسب:, ] [ 9:46 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

عاطفه

به بابام میگم اگه من بمیرم چیکار میکنی؟!
میگه بی سر و صدا تو باغچه خاکت میکنم یارانت قطع نشه!!
یعنی ی تعریف جدید از عاطفه پدری ارائه داده هااااا O :-)

[ 19 / 11برچسب:, ] [ 5:2 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

یارانه

بچه ها همه با هم یک صدا
1
2
3
یار یار یارانه ، اونی که براش میمیرم
یار یار یارانه ، به عشق اون اسیرم
یار یار یارانه ، ماهی یه بار میگیرم
یار یار یارانه ، شاید دیگه نگیرم
یار یار یارانه ، بعد تو من میمیرم
یار یار یارانه
آآآآآآآآآآآآ بیا ماشالا
o
//
/
هرکی نظر نده

ایشالا یارانش قطع شه

 

[ 19 / 11برچسب:, ] [ 5:0 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

الان جمله

الان جمله :"" بخشش لازم نیست اعدامش کنید ""دیگه تو بورس نیست
الان باید روی جمله "" انصراف جایز نیست یارانه را بگیرید""
باید بحث بشه ، شما با کدوم موافقی؟
1_ انصراف ؛ جایز نیست یارانه را بگیرید.
یا
2_ انصراف جایز نیست ؛ یارانه را بگیرید.
کلید اینتر کیبوردت تو حلقت اگه نظر ندی

واااااااااااااااا

[ 19 / 11برچسب:, ] [ 4:56 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

بازی کردن با احساس یک دختر

روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.
شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟
مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفته‌ی دخترم است و برای ازدواج با او خودش را عاشق و دلداده نشان داده و به همین دلیل دل دخترم را ربوده است. درحالی که پسر یکی از دوستانم، هم نجیب است و هم عاقل، با اصرار می‌خواهد با دخترم ازدواج کند اما دخترم می‌گوید او بیش از حد جدی نیست و شور و جنون جوانی در حرکات و رفتارش وجود ندارد. اما این پسر بیکار هرچه ندارد دیوانگی و شور و عشق جوانی‌اش بی‌نظیر است. دخترم را نصیحت می‌کنم که فریب نخورد و کمی عاقلانه‌تر تصمیم بگیرد اما او اصلا به حرف من گوش نمی‌دهد. من هم به ناچار به ازدواج آن دو با هم رضایت دادم.
شیوانا از دختر پرسید: چقدر مطمئن هستی که او عاشق توست؟
دختر گفت: از همه بیشتر به عشق او ایمان دارم!
شیوانا به دختر گفت: بسیار خوب بیا امتحان کنیم. نزد این عاشق و دلداده برو و به او بگو که پدرت تهدید کرده اگر با او ازدواج کنی حتی یک سکه از ثروتش را به شما نمی‌دهد. بگو که پدرت تهدید کرده که اگر سرو کله‌اش اطراف منزل شما پیدا شود او را به شدت تنبیه خواهد کرد.
دختر با خنده گفت: من مطمئنم او به این سادگی میدان را خالی نمی‌کند. ولی قبول می‌کنم و به او چنین می‌گویم. چند هفته بعد مرد ثروتمند با دخترش دوباره نزد شیوانا آمدند. شیوانا متوجه شد که دختر غمگین و افسرده است. از او دلیل اندوهش را پرسید.
دختر گفت: به محض اینکه به او گفتم پدرم گفته یک سکه به من نمی‌دهد و هر وقت او را ببیند تنبیه‌اش می‌کند، فوراً از مقابل چشمانم دور شد . از این دهکده فرار کرد. حتی برای خداحافظی هم نیامد.
شیوانا با خنده گفت: اینکه ناراحتی ندارد. اگر او عاشق واقعی تو بود حتی اگر تو هم می‌گفتی که دیگر علاقه‌ای به او نداری و درخواست جدایی می‌کردی، او هرگز قبول نمی‌کرد. وقتی کسی چیزی را واقعا بخواهد با تمام جان و دل می‌خواهد و هرگز اجازه نمی‌دهد حتی برای یک لحظه آن چیز را از دست بدهد. اگر دیدی او به راحتی رهایت کرد و رفت مطمئن باش که او تو را از همان ابتدا نمی‌خواسته و نفع و صلاح خودش را به تو ترجیح داده است. دیگر برای کسی که از همان ابتدا به تو علاقه‌ای نداشته ناراحتی چه معنایی می تواند داشته باشد


ادامه مطلب
[ 4 / 10برچسب:, ] [ 6:5 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]

چند مرد

چند مرد در رختکن يک باشگاه ورزشى مشغول لباس پوشيدن بودند که تلفن یکیشون که روى نيمکت بود زنگ زد. مرده گوشى را

 

 برداشت، دکمه  صداى بلند آن را فعّال کرد و شروع به حرف زدن کرد. توجه بقيه هم به مکالمه  تلفنى او جلب شد.


مرد: سلام


زن: عزيزم، منم. تو هنوز توى باشگاهى؟


مرد: آره


زن: من الان توى مرکز خريد هستم. اينجا يک مغازه، پالتو پوست خيلى قشنگى داره که قيمتش  سه ميليون تومنه. از نظر تو اشکالى نداره

 

 بخرم؟


مرد: چه اشکالى داره؟ اگه خوشت اومده بخر.


زن: ضمناً از جلوى يک ماشين فروشى رد شدم. يک بنز
2007 خيلى خوشگل گذاشته بود پشت ويترين.


مرد: چند بود؟


زن:
 45 ميليون تومن


مرد: باشه، بخرش. فقط مطمئن شو که دست اول باشه


زن: عالى شد! آخرين چيز هم اين که اون خونه‌اى که پارسال ديديم يادته؟ صاحبش حالا راضى شده نهصدو پنجاه ميليون تومن بفروشدش.


مرد: بهش بگو نهصد ميليون. فکر کنم قبول کنه. ولى اگه هيچ جورى قبول نکرد.پنجاه ميليون اضافه‌ش را هم بده. خونه  خيلى خوبيه.


زن: باشه. خيلى ممنون. دوستت دارم عزيزم. مى‌بينمت.


مرد: خداحافظ! مواظب خودت باش.

 
مرد تلفن را قطع کرد. بقيه  مردها در رختکن باشگاه هاج و واج به او نگاه مى‌کردند و دهنشان باز مونده بود.


مردى که تلفن را جواب داده بود لبخندى زد و پرسيد: اين تلفن موبايل مال کى بود؟

[ 4 / 10برچسب:, ] [ 6:4 بعد از ظهر ] [ ناناز ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد